دوست یابی (قسمت پنجم)

نويسنده: حسين شاهد خطيبي



پايه هاى دوستى 8(حفظ برادر (دينى ) در غياب او

24- حفظ برادر (دينى ) در غياب او

از بـزرگـتـريـن نـشانه هاى وفادارى نسبت به دوست آن است كه انسان در غياب او از شؤون وى پـاسـدارى كـند و از همين طريق است كه دوست راستين از دروغين شناخته مى شود,و حقيقت دوسـتـان مـكشوف مى گردد,
چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست كسى است كه در غياب دوست صادق باشد.
چـه بـسـا كـسـى كـه نـسـبـت بـه تـو دوسـتى و محبت بسيار اظهار مى كند به طورى كه تو را وادارمـى سـازد كـه وى را در زمـره دسـتـه نـخست دوستان و برگزيدگان خود به شمار آورى ليكن بزودى با غيبت تو پرده از او برداشته مى شود چه در جهت بدنامى و رسوايى تو اقدام مى كند و خـلاف آنچه را براى تو ظاهر مى كرد نشان مى دهد . روشن است كه وقتى خبراين اعمال او به تو بـرسـد خوش گمانى و اميدوارى تو نسبت به او به بدگمانى و نوميدى تبديل مى شود و شيرينى محبت او از دلت بيرون مى رود و ممكن است مشاجره وكشمكش زبانى پيش آيد و بسا كار به قطع رابـطـه و جـدايـى بينجامد . از اين روپيامبرخدا(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) حفظ شؤون دوست را در غيبت او از بزرگترين حقوق برادرى و مهمترين حدود آن شمرده اند.
پيامبر خدا(ص ) فرموده است : كسى كه برادر (دينى ) خود را در غياب او يارى كندخداوند وى را در دنيا و آخرت يارى خواهد كرد. امـيرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست انسان دوست نخواهد بود جز آنگاه كه در سه چيزپاس او را بدارد: در بدبختى او, در غيبت او و در وفات او. امـام حـسين (ع ) فرموده است : درباره برادر مؤمن خود به هنگامى كه از تو غايب شودچيزى مگو جز آنچه را كه دوست دارى در صورت غيبت تو از او درباره ات بگويد.
امـام بـاقـر(ع ) فـرموده است : برادر دينى خود را هرگاه از تو غايب شود چنان ياد كن كه دوست دارى به هنگامى كه از او غايب مى شوى تو را ياد كند. امـام صادق (ع ) فرموده است : برادر دينى خود را هرگاه از شما غايب شود به نيكوترين نحوى ياد كنيد كه دوست داريد در صورت غيبت خود بدان گونه ياد شويد. نيز: كسى كه دوستش را پاس مى دارد خداوند او را پاس مى دارد. همان گونه كه بر تو لازم است در غياب دوست خود چيزى نگويى كه موجب تحقير وكاستى قدر او شـود هـمچنين بر تو واجب است كه گفتار ديگران را در صورتى كه از اين قبيل باشد رد, و در غياب وى او را يارى كنى . پـيـامـبـر خـدا(ص ) فـرمـوده اسـت : كسى كه به برادر (دينى ) خود كمك كند بدين گونه كه درمجلسى بشنود از او بدگويى مى كنند و او آن را رد كند خداوند هزار نوع شر را در دنيا وآخرت از او دور مى سازد, و اگر رد نكند در حالى كه بر آن تواناست گناه كسى را دارد كه هفتاد بار او را غيبت كرده باشد. امام صادق (ع ) فرموده است : كسى كه در نزد او برادر مؤمنش غيبت شود و وى او رايارى كند خدا او را در دنـيـا و آخـرت يارى خواهد كرد . و كسى كه در نزد او برادر مؤمنش غيبت شود و وى او را يارى و از او دفاع نكند خداوند اورا در دنيا و آخرت پست و خوارمى سازد. روش ائمـه اهـل بـيـت (ع ) در حـفـظ شـؤون بـرادر (ديـنـى ) چـه در حال زندگى و چه پس از مرگ جالبترين نمونه است چه هر يك از آنها اصحاب خود را پيوسته به نيكى ياد مى كردند واعمال نـيـك و مـفـاخـر و مـزايا و صفات پسنديده و سجاياى كريم آنها را بر مى شمردند و برفقدان آنها افسوس مى خوردند و اشتياق خود را به ديدار آنها اظهار مى كردند.
چنان كه اميرمؤمنان (ع ) هنگامى كه از يكى از برادران دينى خود كه زندگى را بدرود گفته بود ياد مى كند مى فرمايد: در گذشته مرا برادرى به خاطر خدا بود كه كوچك بودن دنيادر نظرش او را در چـشم من بزرگ مى داشت او از زير سلطه شكمش بيرون رفته بود به طورى كه اگر چيزى نـمـى يـافـت آن را آرزو نـمى كرد, و اگر مى يافت آن را زياد به كارنمى برد, و در بيشتر عمر خود خاموش بود و اگر سخن مى گفت بر گويندگان غلبه مى كردو تشنگى پرسش كنندگان را فرو مـى نـشـانـد, او ضعيف بود و ضعيف پنداشته مى شد ليكن هرگاه زمان كوشش فرا مى رسيد شير خشمگين و مار پر زهر بيابان بود, برهان و دليل نمى آورد مگر زمانى كه نزد قاضى مى آمد و كسى را بـه كـارى كه در مانند آن عذرى مى يافت سرزنش نمى كرد جز آنگاه كه عذر او را مى شنيد, و از دردى شـكـايت نمى كردمگر وقتى كه بهبودى مى يافت , و آنچه را مى گفت انجام مى داد, و آنچه نـمـى كـردنـمـى گـفت , و اگر در سخن بر او غلبه مى كردند در خاموشى بر او غلبه نمى يافتند, درشـنيدن حريصتر بود تا بر گفتن , و اگر ناگهان دو امر به او رو مى آورد مى نگريست كدام يك به خواهش نفس نزديكتر است و با آن مخالفت مى كرد.
بـر شـمـاسـت كه اين صفات را دارا و به آنها رغبت داشته باشيد, و اگر توانايى همه آنها رانداريد بدانيد كه فراگرفتن اندك بهتر او فروگذاشتن بسيار است . روايـت شـده است امام حسن (ع ) روزى در توصيف يكى از ياران خود به اصحاب خويش فرمود:
و ميان گفتار آن حضرت و سخنان پدر بزرگوارش كه در فوق ذكر شد مشابهت بسيارى است , من شـمـا را آگاه كنم از دوستى كه در نظر من از بزرگترين افراد اين مردم بود, و آنچه او را در نظر مـن بـزرگ كـرده بود كوچكى دنيا در نظر او بود, وى از زير سلطه شكم بيرون رفته بود از اين رو ميلى به آنچه نمى يافت نداشت , و از آنچه مى يافت زياداستفاده نمى كرد, همچنين او از زير سلطه جـهـل خـارج شـده بود لذا دستش را درازنمى كرد جز در وقت وثوق به اين كه سودى به ديگرى بـرساند و گامى بر نمى داشت جزبراى اين كه كار نيكى انجام دهد, و هرگز خشمگين و رنجيده نـمـى شد, و هرگاه درمحضر دانشمندان حاضر مى شد به شنيدن حريصتر بود تا به گفتن , و هر گـاه در سـخـن بـراو غـلـبـه مـى كردند در خاموشى بر او غلبه نمى يافتند و بيشتر عمرش را به خـامـوشـى گـذرانـيـد و هرگاه سخن مى گفت بر گويندگان فايق مى آمد, هرگز در نزاعى شـركت نمى جست و در جدالى وارد نمى شد, و جز به هنگام مشاهده داور اقامه دليل نمى كرد....تا پايان . آرى دوسـت وفـادار دوسـتـش را در غـياب او به همان گونه بلكه بهتر از آنچه در حضور ازاو نام مى برد ياد مى كند, چنان كه شاعر گفته است :
و اذا الفتى حسنت مودته ----- فى القرب ضاعفها على البعد
هـمـچـنـيـن شـؤون او را پـس از مـرگـش بـه همان گونه حفظ مى كند كه در زمان حيات او حفظمى كرده است . به طورى كه شاعر گفته است :
و انى لاستحييد و الترب بيننا ----- كما كنت استحييد و هويراني

25- نرمى و مدارا در معاشرت

شـك نيست در اين كه دولت دارى ميان مردم محبوب باشى و بى گمان خواهان آنى كه دلهاى مـردم را بـه سـوى خود بكشانى , و بى ترديد مى خواهى در دلهاى مردم پاكيزه ترين تاثير را داشته بـاشـى و دوسـتـى و مـحـبت آنان را به دست آورى , اين آرزوى هر انسانى وهدف هر شخصى در زنـدگـى است . اكنون آيا مى دانى بايد از چه راهى بروى تا به اين مقصد برسى و اين آرزو را تحقق دهى ؟ بـهـتـرين راه رسيدن به اين مقصود حسن معاشرت , لطف و مدارا, سخن خوش و انعطاف پذيرى اسـت ايـن امـور پـايه و اساس سعادت اجتماعى است وانسان از اين راه مى توانددوستانى به دست آورد, و در مـردم مـؤثر واقع شود, قرآن كريم ما را به همين راه ارشادكرده و فرموده است :
وقولوا للناس حسنا.
جـامـعـه انسانى بهترين گواه بر صدق اين مدعاست , چه كسى كه به خلق خوش و نرمى وحسن مـعـاشـرت و مـلايـمـت طبع شناخته مى شود دوستان و يارانش زياد مى شوند و مردم به او انس مى گيرند و به او رو مى آورند .
اما كسى كه درشتخو و بد خلق است مردم از بيم شر وبدى رفتارش از او دور مـى شوند و مى گريزند.
قرآن كريم به اين حقيقت ثابت اجتماعى تصريح كرده و فرموده است : ولو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك
پـيـامبرگرامى (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) به اين امر مهم كه اثر عميق در سعادت جامعه داردمانند همه امور شايسته اى كه منتهى به خير و صلاح جامعه مى شود نهايت اهتمام رامبذول داشته اند: پيامبر خدا(ص ) فرموده است : شما را آگاه مى كنم بر اين كه فردا آتش بر چه كسى حرام مى شود, بر آن كه ساده , نرم , همدل و انعطاف پذير باشد. نيز: به كسى كه حسن خلق و مدارا عطا گرديده خير و راحتى به او داده شده و حال او دردنيا و آخرت نيكو خواهد بود . و آن كه از حسن خلق و مدارا محروم شده اين حرمان براى او راهى به سوى هر شر و بليه اى است جز كسى كه خداوند اورا حفظكند. نـيـز: شـمـا هـرگـز بـا امـوالـتـان نـمـى تـوانـيـد مردم را راضى كنيد پس با اخلاقتان آنان را خشنودسازيد. نيز: كسى كه از مدارا (با مردم ) محروم شده از همه خوبيها محروم گرديده است . نيز: كسى كه برادر مسلمانش را با كلمه ملاطفت آميزى گرامى بدارد و غم را از او بزدايدپيوسته در سـايـه لـطـف بـى كران الهى خواهد بود, و مادام كه بر اين روش است رحمت خدا شامل حال اوست.
نيز: هر بنده اى از امت من برادر دينى خود را به نوعى مورد لطف قرار دهد خداوندخدمتكارى از خادمان بهشت در اختيار او قرار مى دهد. نـيز: خداوند مداراگر است و مدارا با ديگران را دوست مى دارد, و آنچه در برابر رفق ومدارا عطا مى كند در برابر عنف و زور عطا نمى كند. نـيـز: همانا رفق و مدارا در هر چيزى زينت بخش آن است , و جدايى آن از هر چيزموجب زشتى و ناپسندى آن است .
نـيـز: خداوند آنچه در برابر رفق و مدارا عطا مى كند در برابر تندى و درشتخويى عطانمى كند, و چـون خـداونـد بنده اى را دوست بدارد به او نرمى و مدارا مى بخشد, هيچ خاندانى از رفق و مدارا محروم نشدند جز اين كه از همه خوبيها محروم گرديدند.
نـيـز: اگـر رفـق و مـدارا مـخـلـوقـى ديـدنـى بـود در مـيان آنچه خدا آفريده چيزى زيباتر از اونبود.
نـيـز: دو نـفـر كه با هم رفاقت مى كنند آن يك پاداشش بزرگتر و نزد خداوند محبوبتر است كه بيشتر با رفيقش مدارا مى كند.
نيز: همانا در رفق و مدارا زيادتى و بركت است و آن كه از نرمى و مدارا محروم شده ازهمه خوبيها محروم گرديده است . مدارا و سازش از خاندانى دور نشده جز آن كه همه خير و خوبى از آنها دور شده است .
نـيز: اخلاقت را با خانواده و همسايگان و معاشران خود و با مردمى كه همنشينى دارى نيكو كن تا در نزد خداوند نام تو در درجات بالا ثبت شود.
امام على بن ابى طالب (ع ) فرموده است : هر كس گفتارش نرم باشد محبت او لازم وگفتگويش نيكو و دلها براى ديدارش تشنه است .
نيز: اساس دانش رفق و مدارا است . نيز به فرزندش امام حسن (ع ) فرموده است : قدرى امساك از بخشش به دوست خودضمن به كار بردن لطف و مدارا بهتر است از بذل مال و ستم به او.
نيز: زبان خوش و طعام دادن به ديگران شما را در به دست آوردن بهشت توانامى سازد.
نيز: در بهشت غرفه هايى است كه بيرون آنها از درون آنها و درون آنها از بيرون آنها ديده مى شود خداوند آنها را براى كسانى آماده كرده است كه اطعام مى كنند وزبانى خوش دارند.
امـام بـاقـر(ع ) فـرمـوده اسـت : كـسـى كـه رفـق و مـدارا بـهـره او شـده ايـمـان نـصـيب وى گرديده است .
امـام صادق (ع ) فرموده است : اگر مى خواهى محترم باشى نرم باش و اگر خواهان آنى كه توهين شوى تندى كن .
نيز: كسى كه در كارهايش مدارا مى كند به آنچه از مردم مى خواهد ميرسد.
نيز: حسن خلق دوستى را جلب مى كند.
ديـل كـارنگى مى گويد: هرگاه دل كسى از كينه و دشمنى تو پر شود هرگز نخواهى توانست با هيچ منطقى او را به سوى ديدگاههاى خود جلب كنى .
بنابراين مى بايد پدران ملامتگر و همسران خـرده گـيـر و مـديـران پـرخاشگر اين واقعيت را درك كنند چه به احتمال نزديك اگر اينان به مـلاطـفـت و مـدارا و نرمى متوسل شوند به اهداف خود برسند .
سپس گفتار خود را به ذكر اين قـاعـده مـهـم به پايان مى رساند كه هرگاه مى خواهى مردم را به سوى اهداف خود جلب كنى از قاعده شماره 4 پيروى كن : به نرمى و مدارا اقدام , و خشم و زور را رها كن .

26- تبادل دوستى ميان دوستان

بيشتر مردم از نبودن اين صفت در ميان خود شكايت دارند و مى بينيم در هر زمان سخنانى كه در زير ذكر مى شود بر زبان دوستان جارى مى گردد كه در ضمن آن يكديگررا سرزنش مى كنند و هر يك از آنها هنگامى كه با دوست خود ديدار مى كند به اومى گويد: من بارها در خانه ات به ملاقات تو آمده ام چرا تو به ديدار من نمى آيى ؟
براى چه هر قدر من در نزديكى به تو مى افزايم تو بر دورى از من مى افزايد؟ من تو را بيش از آنچه تو مرا دوست دارى دوست مى دارم . چـه بسيار عمل زيبا و نيكو نسبت به تو انجام دادم و تو هرگز زيبا را به زيبا و نيكو را به نيكو تلافى نكردى . مـن بـا خـوشرويى و گشاده رويى تو را ملاقات مى كنم و تو باروگردانى و گرفتگى با من ديدار مى كنى. چرا تو در برخورد با من درود و سلام را آغاز نمى كنى همان گونه كه من آغاز مى كنم ؟ . من تو را بيش از آنچه احترام به من مى گذارى احترام مى كنم . چرا تو از من جز وفادارى نمى بينى و من از دير زمان جز جفا و بدرفتارى از تونمى بينم . امـثـال اين گونه جملات عتاب آميز و سرزنشها و نكوهشهايى كه ميان دوستان مبادله مى شود و صفاى دوستى را بر آنان مكرر مى سازد و حلاوت برادرى را از ميان مى برد.
آنچه موجب برانگيختن اين نگرانيها مى شود آن است كه در ميان بيشتر دوستان برادرى و هميارى به طور يكسان انجام نمى شود و دوستى و محبت بر اساس عدالت ميان آنهاتبادل نمى يابد و حقوق به طور متقابل و برابر ميان آنها برقرار نيست از اين رو اين گونه احساسات كه در سينه ها به جوش مـى آيـد ظـهـور مـى يـابـد و نـفس را مكدر و فكر را مشغول مى سازد . لذا پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اهـل بـيـت (ع ) به ضرورت مقابله و برابرى در محبت هشدار داده اند تا صفاى دوستى و برادرى به كمال برسد.
پيامبر خدا(ص ) فرموده است : كسى از شما ايمان نمى آورد مگر آنگاه كه براى برادرمؤمنش همان را بخواهد كه براى خودش مى خواهد.
نيز فرموده است : هر كس با مردم به گونه اى رفتار كند كه دوست دارد آنها بدان گونه بااو رفتار كنند او عادل است
نـيـز: آنـچـه را بـراى خود ناخوش مى دارى براى ديگران نيز ناخوش بدار, و آنچه را براى خودت دوسـت دارى بـراى بـرادر مؤمنت نيز دوست بدار تا در حكم خود عادل و درعدالت دادگر, و در ميان اهل آسمان و در دل مردم زمين محبوب باشى .
بـه هـنـگامى كه پيامبر خدا(ص ) عازم يكى از غزوات خود بود يك تن اعرابى نزد آن حضرت آمد و ركاب شتر را گرفت و گفت : اى پيامبر خدا! عملى به من بياموز كه به وسيله آن به بهشت درآيم , پـيـامـبر(ص ) فرمود: به همان گونه كه دوست دارى مردم با تورفتار كنند با آنها رفتار كن , و از آنـچـه نـاخـوش مـى دارى مـردم نـسـبـت به تو عمل كنند از آن عمل خود دارى كن .
از راه شتر كناررو. اميرمؤمنان (ع ) در وصيت خود به فرزندش امام حسن (ع ) فرمود: اى پسر من ! در رابطه ميان خود و ديگران خود را ميزان قرار ده , و براى ديگران همان چيزى را دوست بدار كه براى خودت دوست مـى دارى و آنـچه را براى خودت ناخوش مى دارى براى آنان نيزناخوش بدار, ستم مكن چنان كه دوسـت نـدارى بـر تـو ستم شود, نيكى كن همان گونه كه دوست دارى به تو نيكى شود, آنچه را زشت مى شمارى از ديگرى سرزند از خودت نيززشت بشمار و آنچه را خودت براى مردم سزاوار و رضايتبخش مى دانى از آنان به همان راضى باش .
نـيـز در وصـيت خود به كميل بن زياد فرموده است : اى كميل ! اگر برادر (دينى ) خود رادوست نداشته باشى برادر نيستى . نيز: برادر (دينى ) تو همان حق را بر تو دارد كه تو بر او دارى .
نـيـز: بـا مـردم همان گونه معاشرت كن كه دوست دارى آنان بدان گونه با تو معاشرت كنندتا عادل باشى.
نـيـز: بـى ميلى تو نسبت به كسى كه به تو تمايل دارد كژبختى است , و رغبت تو به كسى كه به تو رغبت ندارد زبونى است .
زيرا در هر دو حالت تبادل محبت و برابرى ميان تو و دوستت وجود ندارد.
امام زين العابدين (ع ) در بيان حقوق دوست فرموده است : اين كه او را احترام كنى همان گونه كه تو را احترام مى كند, و او را پاسدارى كنى همان طور كه تو را پاسدارى مى كند.
امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : در رفـاقت كسى كه براى تو آن حق را نمى شناسد كه توبراى او مى شناسى سودى نيست. نيز: با مردم به همان گونه رفاقت كن كه با تو رفاقت مى كنند تا بر ايمان خودبيفزايى .
نـيـز: كـسـى كـه با برادر (دينى )خود مانند آنچه نسبت به خودش عمل مى كند رفتار نكندحق برادرى را ادا نكرده است نـيـز: خداوند به آدم (ع ) وحى فرمود: من همه سخنها را در چهار كلمه جمع كرده ام ,عرض كرد: پـروردگـارا آنـهـا كدامند؟ فرمود: يكى از آنها براى من , يكى براى تو, و يكى ميان من و تو, و يكى ميان تو و مردم است .
عرض كرد: اى پروردگار من ! آنها را بيان فرما تا بدانم . فرمود: آن كه براى من است آن است كه مرا پـرستش كنى و در هيچ چيزى به من شرك نورزى . و آن كه براى توست اين است كه تو به پاداشى كـه در برابر اعمالت به تو مى دهم از هر چيز ديگرى كه بدان مشغولى نيازمندترى . اما آن كه ميان مـن و تـو مى باشد دعاست و آن بر توست و بر من اجابت است . و آنچه ميان تو و مردم است اين كه بـراى مـردم خـشـنود باشى به آنچه براى خود خشنود مى شوى و براى آنها ناخوش بدارى آنچه را براى خود ناخوش مى دارى . امام هادى (ع ) فرموده است : كسى كه دوستى و راى خود را به تو اختصاص داده طاعت خود را به او اختصاص ده . از ديدگاه اهل بيت (ع ) زشت است كه دوستت حق تو را پاس بدارد و تو حق او را حفظ نكنى . چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : چقدر براى انسان زشت است كه دوست وى حق او را بشناسد و او حق وى را نداند.
****
18) پايه هاى دوستى 9(مداومت بر دوستى)

27- مداومت بر دوستى

يـكى از ويژگيهاى دوستى صادقانه و مودت خالصانه آن است كه پيوسته رو به افزايش است , وهر چـه زمـان بـر آنـهـايـى كـه در راه خـدا دوستى يكديگر را اختيار كرده اند مى گذردروابط آنان مـسـتـحـكـمتر و پيوند آنها ريشه دارتر مى شود, چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستى برادران دينى پايدارتر است . برعكس دوستيهايى كه بر اغراض شخصى و مصلحتهاى مادى تكيه دارد از همان روزنخست زوال و نـاپـايـدارى بـر آن نوشته شده است , اينان دوستان روزگار خوشى و رفاه مى باشند و همانهايى هستند . كه امام على بن ابى طالب (ع ) در شعر مشهور خود آنها رانشان داده است :
و ما اكثر الاخوان حين تعدهم ----- ولكنهم في النائبات قليل
آنـان بـه مـقـتضاى شرايط رنگ عوض مى كنند, و همگام با اوضاع زمان تغيير ماهيت مى دهند, بر دوسـتى پايدار نمى مانند و بر محبت ايستادگى نمى كنند . آرى آنان دشمنانندوبايد از آنها دورى جست , زيرا در دوستى آنها سودى نيست , چنان كه اميرمؤمنان (ع )فرموده است :
ولاخير في ود امرى ء متلون ----- اذا الريح مالت مال حيث تميل
آرى , هـمنشين شايسته و دوست راستين كسى است كه در دوستى و برادرى ثابت قدم باشد و در سختى و رفاه به دوستى و محبت خود ادامه دهد, از اين رو پيامبرخدا(ص )فرموده است : خداوند مداومت بر دوستى دوستان ديرين را دوست مى دارد پس بر آن مداومت كنيد. اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : از كرامت انسان است كه بر روزگار گذشته خود بگريد, وبه وطن خويش مشتاق باشد, و دوستان ديرين خود را پاس بدارد. داوود(ع ) به فرزندش سليمان (ع ) گفت : اى فرزند من ! دوست ديرين خود را مادام كه بردوستى تـوپايدار است با دوست تازه به دست آمده عوض مكن , و اگر تو را تنها يك دشمن است او را اندك مشمار, و اگر تورا هزار دوست است آنها را زيادمپندار.
يكى از شاعران اين معنا را گرفته و گفته است :
و ليس كثير الف خل و صاحب ----- و ان عدوا و احدا لكثير
دوسـت ديـريـنـى كه دلش غرق در محبت دوست خويش و درونش لبريز از محبت او ووجدانش پايبند دوستى و برادرى با اوست ممكن نيست دوستش را در هر رويدادى كه احساس وظيفه كند ترك كند .
چه كسى كه دوستش را در حوادث رها سازد يا او را باديگرى عوض كند هرگز دوستى راسـتـيـن و يا صديقى گرم و صميمى نيست بلكه او جزنادانى احمق چيز ديگر به شمار نمى آيد, چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستى احمق مانند خاك زدوده مى شود. نيز: نگهبان دوستى باش هر چند نگهبان نمى يابى . امـام صادق (ع ) اين دوست نمونه را با اين دو بيت كه در اين باره از دير زمان بدانها تمثل جسته اند مجسم ساخته است :
اخوك الذي لو جئت بالسيف عامدا ----- لتضربه لم يستغشك في الود
ولو جئته تدعوه للموت لم يكن ----- يردك ابقاء عليك من الرد
آن حـضرت مى فرمود: نادانى در سه چيز است : تبديل دوستان , مخالفت بدون دليل وجستجو از چيزى كه به تو مربوط نيست. امـا كـسى كه دوست شايسته اش را پس از گذشت رفاقتى طولانى ملول و آزرده سازددوست به شـمـار نـمـى آيـد, چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : از دل آزرده ايمن مباش چه براندازى كوههاى استوار از الفت دادن دلهاى گريزان آسانتر است . امام صادق (ع ) فرموده است : ملول هرگز دوستى نمى كند. نيز: به دوستى انسان آزرده اطمينان مكن چه در آن هنگام كه بيشترين اطمينان را به اودارى تو را تنها مى گذارد, و در آن وقت كه بيشترين پيوند را به او برقرار مى كنى از تومى برد.
نيز: براى انسان ملول و آزرده دوستى نيست .
دوستى درست هر چه بر دورانش بگذرد و مدتش به درازا كشد بر ثبات آن در نفس ورسوخ آن در دل افـزوده مـى شود و به صورت قرابت و خويشاوندى نزديك در مى آيد, چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستى خويشاوندى به دست آمده اى است . نيز: دوستى پيوسته ترين نسبتهاست . امـام بـاقـر(ع ) فـرموده است :
مؤمن برادر پدر ومادرى مؤمن است چه خداوند مؤمنان را ازگل بهشت آفريده و نسيم بهشت را در سينه آنها به وزش در آورده است از اين رو آنها هم از طريق پدر و هم مادر برادرند. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت :
بـيـسـت روز رفـاقت , خويشاوندى است . بسا دوستى ازحيث هـمبستگى و روابط بر خويشاوندى فزونى يابد,
چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : بسا بيگانه كه از خويشاوند نزديكتر است . نيز: خويشاوندى به دوستى نيازمندتر است تا دوستى به خويشاوندى . امـام حسن (ع ) فرموده است : خويشاوند كسى است كه محبت او را نزديك كرده هر چندنسبتش دور بـاشـد و بـيـگـانـه كـسـى اسـت كـه نـبودن محبت او را دور كرده اگر چه نسبتش نزديك باشد. هـرگـاه بـرادرى و دوسـتـى مـيان دو تن به سر حد كمال رسد مودت در دل آنان رسوخ يابدبه گـونـه اى كه گذشت زمان و دگرگونى شرايط نتواند در آن مؤثر واقع شود اين امرروشنگر آن است كه ميان اين دو دوست همگونى فطرى و قرابت طبيعى و گفت و شنودروحى وجود دارد و گر نه با يكديگر سازگار نمى شدند و ميان آنها توافق حاصل نمى شد. پـيـامبر خدا(ص ) فرموده است : ارواح سپاهيانى منظم اند آنچه از آنها يكديگر رامى شناسند با هم الفت مى گيرند و آنچه از آنها يكديگر را نمى شناسند پشت به هم مى كنند. عـلـى بن ابى طالب (ع ) فرموده است : نفوس شكلهايى هستند هر چه از آنها با هم شباهت دارد با يكديگر متفق مى شوند, و مردم به همشكلهاى خود راغبترند.

28- خوب گوش دادن به سخن دوست

هنگامى كه دوستت با تو سخن مى گويد آنچه وفادارى و ادب بر تو واجب مى كند آن است كه روى خـود را مـتـوجـه او كـنـى و به سخنان او گوش دهى و رشته سخنان او را پاره نكنى , و در طول گـفتار او دل را به چيزى مشغول نگردانى , چه اين امور به دوستى آسيب مى زند, و صفاى محبت را تيره مى سازد . و بكوش كه با دوست خويش چنان باشى . كه شاعر گفته است :
من لى بانسان اذا اغضبته ----- و جهلت كان الحلم رد جوابه
و اذا طربت الى المدام شربت من ----- اخلاقه و سكرت من آدابه
و تراه يصغي للحديث بقلبه ----- و بسمعه و لعله ادرى به
پـيامبر خدا(ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) خوب گوش دادن به گفتار كسى را كه با تو سخن مى گويد نـشـانـه مروت و جوانمردى انسان شمرده اند, چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : از مروت و جوانمردى است كه انسان به هنگامى كه دوستش با او سخن مى گويدبه گفتارش گوش دهد, و از خوبى همراهى دوست است كه وقتى بند كفش دوستش پاره شود به خاطر او بايستد. نـيـز خـوب گـوش دادن بـه سـخن دوست دليل بر درستى راى توست ,
چنان كه امام صادق (ع ) فرموده است : از چيزهايى كه بر درستى راى انسان دلالت دارد برخورد نيكوو خوب گوش دادن است . همچنين پيامبر گرامى (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) گوش ندادن به سخنان گوينده را تا آنگاه كه به پـايـان رسـد از دلايـل نادانى و روش نادانها شمرده اند, امام صادق (ع ) فرموده است : ازخوبيهاى نادانهاست كه پيش از آن كه بشنوند پاسخ مى گويند, و پيش از آن كه بفهمندمخالفت مى كنند, و به چيزى كه در آن آگاهى ندارند داورى مى كنند. كـسـى كـه بـه سـخـنان تو گوش نمى دهد و گفتار تو را شنوا نيست سخن گفتن و گفتگو با اوسزاوار نيست , و اگر بر اثر عدم رعايت اين اصل احساس اهانت كردى نبايد جز خودت را ملامت كـنـى ,
چنان كه پيامبر خدا(ص ) در وصيت خود به اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : اى على ! هشت نـفرند كه اگر دچار اهانت شوند نبايد جز خودشان را ملامت كنند: آن كه به ميهمانى مى رود بى آن بـه آن كـه دعـوت شـده بـاشد, كسى كه به صاحبخانه امر و نهى مى كند, آن كه از دشمنانش خواهان نيكى باشد, كسى كه از فرو مايگان درخواست بخشش كند, آن كه در رازى كه ميان دو تن جـريـان دارد وارد شود بى آن كه او را دخالت داده باشند, كسى كه به حاكم اهانت كند, آن كه در جـايـى از مـجـلـس بنشيند كه شايستگى آن را ندارد, و ديگر آن كه با كسى سخن گويد كه به او گوش نمى دهد. يكى از شاعران اين معنا را در ابياتى به نظم در آورده كه ما آنها را با اندك تصرفاتى نقل مى كنيم :
يستوجب الذم فى الدنيا ثمانية ----- لالوم فى واحد منهم اذا صفعا
فطالب من لئام الناس مكرمة ----- و باغى الخير من اعدائه طمعا
و متحف بحديث غير سامعه ----- و الضيف يامر رب البيت مرتفعا
و مستخف بسلطان له خطر ----- و داخل بين سر اثنين مندفعا
و جالس مجلسا فى غير موضعه ----- و داخل الدار تطفيلا بغير دعا
ديـل كارنگى درباره خوب گوش دادن و تاثير فوق العاده آن در كسب قلوب و جذب نفوس سخن گـفـته و گفتار خود را به اين جمله كوتاه پايان داده است كه : اگر مى خواهى مردم تو را دوست بدارند از قاعده شماره 4 پيروى كن : شنونده خوبى باش , و گوينده را تشويق كن كه از خودش سخن گويد. در اين فصل آمده است : اگر مى خواهى مردم از گرد تو پراكنده شوند و هنگامى كه اجتماع آنها را ترك كردى تو را مسخره كنند چنين باش : بـه كـسـى فـرصـت سـخـن گفتن مده . و پيوسته از خودت سخن گوى , و هرگاه ضمن آن كه ديگرى سخن مى گويد انديشه اى به ذهنت خطور كرد منتظر مباش تا او گفتارش را تمام كند چه او مانند تو تيز هوش و با ادب نيست پس چرا وقت خود را با شنيدن گفتارياوه اش ضايع كنى ... بلكه در ميان سخنانش بر او وارد, و در نيمه گفتارش با او روبروشو. سپس مى گويد: براى آن كه گوينده برجسته اى بشوى نخست شنونده خوبى باش .

29- با دوستان به انصاف رفتار كردن

هرگاه مى خواهى رفيقان و دوستان تو زياد شوند, و مقام و منزلت تو در ميان مردم بزرگ گردد, و مـردم بـه ديده احترام به تو بنگرند در گفتار خود منصف و در احكام خويش عادل باش . در حق بـرادر ديـنـى خـود بـى انصاف مباش , و حق هيچ كس را پايمال مكن , چه اين رويه باعث افزايش دوسـتـى و اسـتـحـكام علايق و پيوندهاست . از اين رو پيامبر اكرم (ص ) وائمه اهل بيت (ع ) اهتمام فراوانى به اين امر كه داراى فوايد بسيار و متضمن نفع عمومى است مبذول داشته اند. پـيـامـبر خدا(ص ) فرموده است : خوشا به حال كسى كه اخلاقش پاك , و نهادش پاكيزه , ونياتش شـايـسـته و ظاهرش پسنديده باشد, زيادتى مالش را انفاق كند, و از زياده روى درگفتار امساك ورزد, و با مردم به انصاف رفتار كند.
نـيـز: برترين اعمال با مردم به انصاف رفتار كردن , و مواسات با برادر دينى , و به ياد خدابودن در همه احوال است .
نـيـز: كـسـى كـه در مالش با مستمندان مواسات و با مردم به انصاف رفتار كند او براستى مؤمن است.
امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : بدانيد كسى كه با انصاف با مردم رفتار كند خداوند برعزت اومى افزايد.
امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : ايا تو را خبر ندهم به سخت ترين چيزى كه خداوند برخلق خود واجب كرده است ؟ پرسش كننده گفت : چرا, امام (ع ) فرمود: با مردم به انصاف رفتار كردن , و مواسات بابرادر دينى , و به ياد خدا بودن در همه جا. نيز: كسى كه به انصاف با مردم رفتار كند شايسته است كه نسبت به ديگران داورى كند.
نـيـز: هـرگز دو نفر در امرى نزاع نمى كنند جز اين كه هرگاه يكى از آن دو با رفيقش به انصاف رفتار كند آن ديگرى كه نپذيرد از او شكست خورده است . نيز: دوستى ميان اشخاص به سه چيز نياز دارد اگر آنها را به كار برند دوستى ادامه مى يابد و گر نه جدايى و دشمنى اتقاق مى افتد, و آنها عبارتند از: انصاف , ترحم متقابل وترك حسد.
نـيـز: سـه چـيـز دوستى را جلب مى كند: انصاف در معاشرت , همدردى و مواسات درسختيها, و داشتن قلب سليم
لـيـكـن - بـا تاسف بسيار - اكثر مردم از روح انصاف به دورند و به همين سبب دوستى صادقانه و برادرى صحيح ميان آنها اندك است , چنان كه اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : اندكى از دوستان به انصاف رفتار مى كنند.

30- اطعام دوستان

همه ما درك مى كنيم كه اجتماع دوستان در يك خانه و بر سر يك سفره بودن دربرانگيختن روح دوسـتى و نزديكى ميان آنها از چه اهميت فوق العاده اى برخوردار است . اينان از چنين مجالسى بر نمى گردند جز اين كه در بازگشت دلهاشان از محبت لبريز ونفوسشان سرشار از مودت نسبت به يـكـديـگـر اسـت و هـمگى شكرگزار و ثناگوى دوستى هستند كه آنها را مورد لطف قرار داده و مـشـمـول فـضـل و احـسـان خود ساخته است و درنتيجه بر محبت و مودت خويش نسبت به او مى افزايند. از اين رو روايات بسيارى از ائمه اهل بيت (ع ) در تشويق و ترغيب بر اطعام دوستان واردشده است تا منافع بسيار آن در دنيا و پاداش بزرگ آن در آخرت عايد آنان گردد.
امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : اگر يك صاع سه كيلو گرم ) طعام فراهم سازم و برادران دينى خود را بر گرد آن جمع كنم نزد من محبوبتر است از اين كه بنده اى آزادكنم . از سـدير نقل شده كه گفته است : ابوجعفر امام باقر(ع ) به من فرمود: اى سدير آيا هر روزبنده اى آزاد مـى كـنـى ؟ عرض كردم : نه , فرمود: پس هر ماه ؟
عرض كردم : نه , فرمود: پس هرسال ؟ عرض كردم : نه , فرمود: سبحان اللّه آيا دست برادر دينى خود را نمى گيرى و ا ورا به خانه ات نمى برى و اطـعـام نمى كنى , به خدا سوگند اين اطعام از آزاد كردن برده اى از فرزندان اسماعيل (ع ) افضل است . از ابـى بصير نقل شده كه گفته است : سخن از اصحاب ما (برادران مذهبى ) به ميان آمد,گفتم : مـن ناهار و شام نمى خورم مگر آن كه دو يا سه تن يا كمتر يا بيشتر از برادران دركنارم باشند .
ابى عبداللّه (ع ) فرمود: احسان آنها بر تو بزرگتر از احسان تو بر آنهاست . عرض كردم : فدايت شوم , اين چگونه است و حال آن كه من به آنها طعام مى خورانم , ومالم را براى آنها خرج مى كنم , و خانواده و خدمتكارانم به آنها خدمت مى كنند؟ فرمود:وقتى آنها بر تو داخل مى شوند رزق فراوانى را بر تو وارد مى كنند و زمانى كه خارج مى شوند با مغفرت و آمرزش الهى بيرون مى روند. بـه اسـحـاق فـرمـود: آيـا بـرادران ديـنى تو به خانه ات وارد مى شوند و از طعامت مى خورند واز آشـاميدنيهايت مى نوشند, و پا بر فرش تو مى نهند؟ عرض كردم : آرى , فرمود: بدان آنها از خانه ات بـيـرون نـمى روند جز اين كه بر تو فضيلت دارند . اسحاق گفت : اى آقاى من , آنها به خانه ام وارد مى شوند, و طعامم را مى خورند و بر روى فرش من مى نشينند بااين همه از خانه ام بيرون مى روند در حـالـى كـه بـر مـن فـضيلت دارند؟ فرمود: آرى آنان روزى خود را خورده اند و گناهان تو و عائله ات را از خانه بيرون برده اند. نيز: كسى كه برادر دينى خود را اطعام كند پاداش كسى را دارد كه فئامى از مردم رااطعام كرده باشد, پرسيدند فئام چيست ؟ فرمود: يكصد هزار نفر از مردم . نـيـز: يـك وعـده غذا كه برادر مسلمانم نزد من بخورد برايم محبوبتر است از آن كه بنده اى آزاد كنم. از صـحاف روايت شده كه گفته است : ابى عبداللّه (ع ) فرمود: اى حسين آيا برادران دينى خود را دوست مى دارى ؟ عرض كردم : آرى , فرمود: به مستمندان آنها سود مى رسانى ؟ عرض كردم : آرى , فـرمـود: آگـاه باش بر تو واجب است دوست بدارى كسى را كه خدا رادوست مى دارد, اما به خدا سوگند سود نمى رسانى به كسى از آنها مگر آن كه او رادوست بدارى , آيا آنها را به خانه ات دعوت مـى كـنى ؟ عرض كردم : من غذا نمى خورم جز وقتى كه دو يا سه مرد از آنها يا كمتر و يا بيشتر در كـنـارم بـاشـند, ابى عبداللّه (ع ) فرمود: آگاه باش احسان آنها به تو بيشتر از احسان تو به آنهاست , عـرض كـردم : فـدايـت شـوم ,طـعـام خود را به آنها مى خورانم , و آنها را در خانه و زندگيم وارد مى كنم , با اين حال احسان آنها بر من بيشتر است ؟ فرمود: آرى , آنها وقتى داخل خانه ات مى شوند باآمرزش تو و عائله ات وارد مى شوند و هنگامى كه از خانه ات خارج مى شوند گناهان تو وعائله ات را به همراه خود بيرون مى برند.
****
19) پايه هاى دوستى 10(زيادى موافقت و كمى مخالفت)

31- زيادى موافقت و كمى مخالفت

اگر دوستان عادت كنند كه هماهنگى را ميان خود بيشتر و مخالفت و ناسازگارى را كمتركنند و ايـن خـوى بـرجـسـته را در خود به وجود آورند بى شك همگى خوشبخت خواهندشد و از وفور نـعـمت و زندگى گوارا برخوردار خواهند گرديد, و ريشه هاى اختلاف ونزاع در ميان آنها قطع خـواهـد شـد و هرگز بين آنان برخورد و مخالفت اتفاق نخواهد افتادچه مخالفت دوستان با آراى يـكديگر و پافشارى هر كدام در اثبات راى خود موجب قطع رشته محبت و شكستن پيوند برادرى است . اما كثرت موافقت و هماهنگى از مهمترين عوامل دوستى و نزديكى و همسويى است , ازاين رو ائمه اهل بيت (ع ) نظر دوستان را به اين امر مهم كه فوايد بزرگ و منافع سرشار آن به خودشان برگشت دارد جلب كرده اند. امـام عـلى بن ابى طالب (ع ) فرموده است : در دوستى كثرت موافقت و قلت مخالفت انسان كافى است . از امـام حـسـن بـن عـلـى (ع ) پـرسـيـدنـد: شـرف چـيـسـت ؟ فـرمـود: مـوافقت با دوستان و حفظ همسايگان. امام جواد(ع ) فرموده است : كثرت موافقت و قلت مخالفت از نشانه هاى محبت است .

32- اصلاح خويشتن پيش از اصلاح ديگران

اگر هر انسانى در عيوب نفس خويش بينديشد همان گونه كه در عيبهاى ديگران مى انديشد بى تـرديـد همه مردم از سعادت و نيكبختى برخوردار مى شدند, و چنانچه هركسى به محاسبه نفس خـويـش مـى پـرداخت چنان كه به محاسبه ديگران مى پردازد بى شك از فايده اى بزرگ بهره مند بـوديـم . لـيكن انسان با ديده اى به ديگران مى نگرد كه با آن به خود نمى نگرد, و آنچه را از ديگران زشـت مى شمارد از خود زشت نمى داند . به همين سبب است كه در تعليم و وعظ تاثير چندانى در نـفوس براى آنها نمى بينيم , زيرا واعظاگر به وعظ خود عمل نكند در موعظه او سودى نيست , و آمـوزگـار هـر گـاه از كمال بهره مند نبوده و اخلاقش را پاكيزه نكرده باشد در تعليم او فايده اى وجود ندارد.ابوالاسودوئلى اين معنا را بسيار شيوا و بديع سروده و گفته است :
يا ايها الرجل المعلم غيره ----- هلا لنفسك كان ذا التعليم
تصف الدواء لذي السقام وذى الضنا ----- كيما يصح به وانت سقيم
ونراك تصلح بالرشاد عقولنا ----- ابدا وانت من الرشاد عديم
ابدا بنفسك وانهها عن غيها ----- فاذا انتهت عنه فانت حكيم
فهناك يسمع ما تقول ويهتدى ----- بالقول منك وينفع التعليم
لاتنه عن خلق وتاتي مثله ----- عار عليك اذا فعلت عظيم
ابـتـدا كـردن به اصلاح نفس خويش و رفع نقايص و سد عيوب آن پيش از شروع به اصلاح ديگران يكى از راههاى كسب محبوبيت ميان مردم و به دست آوردن مودت و تحسين آنهاست همان گونه كـه مـحـاسبه وضع مردم و پيگيرى لغزشهاى آنها ضمن اهمال دراصلاح خويش سبب دشمنى و ناخشنودى از او در ميان مردم است .
ديـل كـارنـگـى گفته است : آيا همين حالا در ذهن خود كسى را سراغ دارى كه از ته دل دوست داشـتـه بـاشى صفات او را اصلاح و اخلاق او را تهذيب و وى را به راه راست هدايت كنى , اگر امر چـنـيـن اسـت ايـن بزرگوارى و بخششى است كه سزاوار شكرگزارى است , ليكن چرا از خودت شـروع نـمى كنى چه از ديدگاه طبيعت انسانى اهتمام و توجه به خود محبوبتر از اهتمام به غير و نـيـز خـطر آن كمتر است . سپس مى گويى در اين كه فى المثل يك سال تمام را براى رفع نقايص نـفـس خـويش و تصحيح معايب آن تخصيص دهى و پس از آن مى توانى همه سالهاى پس از آن را براى اصلاح نهاد و تهذيب اخلاق مردم اختصاص دهى .
نيز: گفته است : براى آن كه زمام مردم را به دست آورى بى آن كه نسبت به آنها بدى روادارى يا دشمنى آنان را برانگيزى از قاعده شماره 3 پيروى كن : از خطاهاى خود سخن گو پيش از آن كه ديگرى را مورد انتقاد و خرده گيرى قراردهى اكـنـون گـوش فرا ده به آنچه درباره اين موضوع مهم از پيامبر خدا(ص ) و ائمه اهل بيت (ع )وارد شده است . پيامبر خدا(ص ) فرموده است : در عيبناك بودن انسان همين بس كه به چيزى در مردم بنگرد كه از ديدن آن در وجود خودش نابيناست , و مردم را به چيزى سرزنش كند كه خود توانايى ترك آن را ندارد, و همنشين خود را به چيزى كه به او مربوط نيست آزاردهد. نيز: خوشا به حال كسى كه عيب او وى را از توجه به عيوب مردم بازداشته است. نيز: هنگامى كه مى خواهى عيوب ديگرى را بازگو كنى عيبهاى خود را بازگوكن.
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : هر كس خود را پيشواى مردم قرار دهد بايد پيش ازآموزش ديگران نـفـس خود را آموزش دهد, و بايد تاديب ديگران به وسيله رفتارش مقدم بر تاديب مردم با زبانش باشد.
نيز: كسى كه به عيب خود بنگرد از عيب ديگران روى مى گرداند.
نـيز: عيبهاى مردم را پيگيرى مكن چه اگر درك كنى آنچه تو را به عيبجويى از مردم وامى دارد از عيوب توست .
آن حضرت به فرزندش امام حسن (ع ) فرموده است : آنچه را از ديگرى زشت مى دانى ازخودت نيز زشت بدان .
قرآن كريم , كتاب جاويد خداوند.
نهج البلاغه , امام اميرالمؤمنين (ع ).
رساله حقوق , امام زين العابدين (ع ) عيون اخبارالرضا(ع ), شيخ صدوق .
مصادقة الاخوان , شيخ صدوق .
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال , شيخ صدوق .
بحارالانوار, مجلسى .
مكارم الاخلاق , ابى نصرحسن طوسى .
مشكاة الانوار, ابى الفضل على طبرسى .
كنز الفوائد, كراجكى .جامع السعادات , نراقى .
احياء العلوم , غزالى .
ارشاد القلوب , ديلمى .
جامع الاحاديث , ابى محمد قمى .
وافى , ملامحسن فيض .
تحف العقول , ابى محمد حسن حرانى الصداقة والصديق , ابى حيان توحيدى .
كشف الغمة , ابى الفتح اربلى .
مجمع البحرين , شيخ فخرالدين طريحى .
المواعظ العددية , سيد محمد حسينى عاملى .
الدرر اللامعه , سيد محمد باقر موحدابطحى .
الاصول الستة عشر, گروهى از دانشمندان .
خصائص الشيعة , سيد محمد مهدى قزوينى .
اعيان الشيعة , سيد محمد امين .
انيس النفس , شيخ نظرعلى حائرى .
جوامع الاداب , شيخ جمال الدين دمشقى .
لباب الاداب , اسامة بن منقذ.
الاخلاق والواجبات , شيخ عبدالقادر غربى .
الامام الصادق (ع ), شيخ محمد حسين مظفر الحسن بن على (ع ) كامل سليمان .
الخلق الكامل , محمداحد جادالمولى .
اخلاق آل محمد(ص ) شيخ موسى سبتى .
خلق المسلم , محمد غزالى .
حكم الامام على (ع ), لكورينلوس .
السعادة والسلام , لرد افبرى .
آئين دوست يابى , ديل كارنگى .
منبع: www.lailatolgadr.ir